امروز: یکشنبه 04 مرداد 5

لئوناردو داوینچی هنگام کشیدن تابلوی شام آخر دچار مشکل بزرگی شد: می‌بایست نیکی را به شکل عیسی و بدی را به شکل یهودا، از یاران مسیح که هنگام شام تصمیم گرفت به او خیانت کند، تصویر می‌کرد. کار را نیمه تمام رها کرد تا مدل‌های آرمانیش را پیدا کند.

روزی در یک مراسم همسرایی، تصویر کامل مسیح را در چهره یکی از آن جوانان همسرا یافت. جوان را به کارگاهش دعوت کرد و از چهره‌اش اتودها و طرح‌هایی برداشت.

سه سال گذشت. تابلو شام آخر تقریبأ تمام شده بود؛ اما داوینچی هنوز برای یهودا مدل مناسبی پیدا نکرده بود. کاردینال مسئول کلیسا کم کم به او فشار می‌آورد که نقاشی دیواری را زودتر تمام کند.

نقاش پس از روزها جستجو، جوان شکسته و ژنده‌پوش و مستی را در جوی آبی یافت. به زحمت از دستیارانش خواست او را تا کلیسا بیاورند، چون دیگر فرصتی برای طرح برداشتن نداشت.

گدا را که درست نمی‌فهمید چه خبر است، به کلیسا آوردند: دستیاران سرپا نگه‌اش داشتند و در همان وضع، داوینچی از خطوط بی‌تقوایی، گناه و خودپرستی که به خوبی بر آن چهره نقش بسته بودند، نسخه برداری کرد.

وقتی کارش تمام شد، گدا، که دیگر مستی کمی از سرش پریده بود، چشم‌هایش را باز کرد و نقاشی پیش رویش را دید و با آمیزه‌ای از شگفتی و اندوه گفت: «من این تابلو را قبلأ دیده‌ام!»

داوینچی با تعجب پرسید: «کی؟»

- سه سال قبل، پیش از آنکه همه چیزم را از دست بدهم. موقعی که در یک گروه همسرایی آواز می‌خواندم، زندگی پر رویایی داشتم و هنرمندی از من دعوت کرد تا مدل نقاشی چهره عیسی شوم !!!!»


 نوشته شده توسط فریدون کدخدایی در پنج شنبه 86/2/13 و ساعت 10:58 صبح | نظرات دیگران()
درباره خودم

مرگها متولد می شوند
فریدون کدخدایی
ااین وبلاگ تقدیم به همه آنهایی است که دریا به خوردن جرعه ای از آ ب چاه توسط آنها حسرت می خورد و معتقداند که پشت این پنچره (دنیا) جز هیچ بزرگ هیچی نیست.اگر همواره مانند گذشته بیندیشید، همیشه همان چیزهایی را به‌دست می‌آورید که تا بحال کسب کرده‌اید من در اینجا از هرچه که در لحظه برایم جالب باشد خواهم نوشت : شعر , سیاست , کامپیوتر , فرهنگ , هنر , موسیقی و .... مگر نه این است که زندگی هر روز ما مجموعه ای از همه این چیزهاست وظیفه خود می دانیم که با خرافه پرستی وجهل مبارزه کنیم.همیشه حرفهایی که می‌شود گفت،حرفهایی نیست که باید گفته شود و حرفهایی که باید گفت،غالباً حرفهایی نیست که امکان گفتن داشته باشد مینویسم از باورم که تمــــامت مــــــــن است ...در این روزگار در هم بودن بگذار گاهی با هم باشیم. روزی برای همه ی این بودن ها چه سخت نفس میکشیم....

آمار وبلاگ
بازدید امروز: 10
بازدید دیروز: 1
مجموع بازدیدها: 21943
آرشیو
جستجو در صفحه

خبر نامه
 
موسیقی وبلاگ من